دنیا پر از واژه های مختلف هست و ذهن ما مقصد این واژه ها ، اینجا با واژه هایی از جنس امید و انرژی روبرو هستید، من کاری به واژه های تیره نخواهم داشت

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

Just Do It

این دوستان خارجی یک همچین جمله ای دارن که خیلی به نظرم در بعضی از مسائل کاربردی و اثر گذار هست 

برای اثرگذاری بیشتر ما هم باید مثل اونا به انگلیسی بگیم just do it

حتما زمانهایی رو تجربه کردید که موضوع مهمی در ذهن تون در جریان هست و دنبال راه حل می گردید . منظور من موضوعات علمی و درسی نیست . 

مثلا خونه نشستید و مقداری حالتون خوش نیست . دوست دارید کاری انجام بدید و از این حال و هوا خارج بشین . هر چی که فکر میکنید به این می رسید که تمام کارها و رفتارها تکراری هست. اوکی من هم می دونم و شما هم میدونید سریع ترین روشها اونهایی هستند که شما نسبت بهش تجربه داشتید و در ذهنتون هست . 

دچار کلنجار نشوید بجاش فقط از جاتون بلند بشید و یک کاری رو انجام بدید. فقط انجام بدید . اصلا مهم نیست چه کاری فقط از اون فضا بیام بیرون کفایت میکنه . این وقتها هست که باید به خودمون بگیم just do it. 

یک سری از مسائل هست که برای همه ما مهمه مثل خوب بودن حال خودمون و عزیزانمون ، تفریحات ، انجام کارهایی که گذر زمان داخلش گم میشه ، گپ و گفت های ذوستانه و خانوادگی و از این دست موضوعات از نظر من نیاز به فکر کردن آنچنانی نداره و در بعضی از موارد اصلا لازم نیست که فسفر مصرف کنیم بلکه فقط لازم انجام بدیم . 

توی این طور موضوعات اینکه خواسته باشیم ذهنمون رو پر کنیم ازشون و بهشون فکر کنیم تنها و تنها سردرگمی و خستگی و گیج شدن نصیب مون میشه . اگر می بینیم در موضوعی با فکر کردن به نتیجه ای نمی رسیم تنها یک راه موثر در مقابل ما هست و اون هم انجام دادنش و باز هم در این لحظه است که باید بگیم just do it 

اینها حرفهایی بود که من به علی زدم . علی و خواهرش مشهد تنهایی زندگی میکنند و علی احساس میکنه که خواهرش زیادی اینجا تنهاست و دچار روزمرگی شده 

و کلی با خودش کلنجار می رفت که چیکار کنم که فضاش عوض بشه 

اره والا توی اینطور مسائل نباید به شکل و روش کار و رفتار فکر کرد فقط باید انجامش داد. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود

فکرشو بکن

تابحال به این فکر کردید ک می تونست زندگی مون شکل دیگه ای داشته  باشه 

من متعقد به این هستم که کودکی ریشه اصلی کالبد و شخصیت آدمی هست که در آینده خواهیم بود. 

توی این زمان مهم ترین و اثرگذارترین عامل تربیت و  آموزش هست . در خصوص تربیت که همینقدر اشاره میکنم که مسلما خانواده بیشترین تاثیر رو دارند. اما موضوع بحث آموزش هست 

آموزشی که به طور کامل از ریشه اشتباه بوده و هست .  شاید از نظر تحصیلی آموزش داده شدیم اما از نظر روش زندگی چی 

متاسفانه کسی هایی که برای یک ملت تصمیم میگیرند به آموزش در کودکی نگاهی کاملا سطحی دارند. یکی از جمله های تخریبی این بود که بچه هست نمی فهمه و من به شخصه بارها و بارها این رو شنیدم و چه اثری داشت .

دنبال مقایسه می گردم . به طور مثال دوران دبستان واقعا چه تفاوتی داشت با دوران راهنمایی یا دبیرستان و یا حتی دانشگاه 

من خیلی به این موضوع فکر کردم . زندگی چه معنی داره . زندگی از نگاه یک بچه 10 ساله چطور باید باشه و از نگاه یک جوان 20 ساله 

در مورد خیلی از مفاهیم هم متاسفانه ضعف داریم . معنی واقعی خیلی از کلمات و رفتارهایی که داریم رو نمیدونیم. 

تابحال فکر کردید که واژه هایی مثل خوبی ، بدی ، عشق، علاقه، نفرت ، حسرت ، احترام ، حرمت، آینده، گذشته و خیلی واژه های دیگه معنی واقعی شون چی هست . 

من به نوعی بزرگ شدیم که همه این مسائل رو به طور تجربی کسب کردیم و هر کدوم از ما اگر قرار باشه در مورد این مفاهیم که عناصر اصلی زندگی هستند صحبت کنیم، تمام حرفهای ما ابتدا در حوضچه تجربه مون غلتی میخورده و بعد به زبون میاد 

اینکه در زمان درستش ما اموزش ندیدیم باعث این امر میشه که خیلی از این واژه ها رو درست یاد نگرفته باشیم و یا بدتر اینکه در زمان درستش برای ما اتفاق نداده ، به طور ویژه ای میشه به موضوع عشق اشاره کرد. 

 این نوع بزرگ شدن جالب نبود. 

به نظر من ما هیچ وقت ذهنمون با سنمون هم قدم نبود. یا جلوتر از زمان بودیم و یا عقب تر 

من توی این جند سال اخیر چندین بار از خودم پرسیدم که یک جوان 28 ساله چطوری باید فکر کنه و یا 29 ساله و یا 30 ساله ، اما به جواب نرسیدم 

فکرشو کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود

پیدا شو

مدتی که خودم رو گم کردم . 

اون آدمی که ذات من هست مدتی رفته سفر 

اون آدم می نوشت و می خوند و با دوستاهاش وقت می گذروند . 

اما مدتی نیست 

علتش هم اینکه به نظرم به خاطر شرایط سنی زندگیم دچار حاشیه شده و البته دوری از دوستان هم مزید بر علت هست. 

علت مهم تر اینکه من مدتهاست با کسی دردل نکردم. میدونید چه حالتی مدنظر من هست . همون مثل قدیمی که نیمکتی باشه و رهگذری و تو بری کنارش بشینی و زبون باز کنی و هرچی توی دلت هست بهش بگی و بعد اون محو بشه 

اون محو میشه اما تو احساس سبکی میکنی 

احساس رهایی 

میدونید قبل ترها من آدم به شدت ساکتی بودم . یعنی تا قبل از 19 سالگی ، اما بعد رخ دادن یکی سری اتفاقات قول دادم به خودم که حرف بزنم و حرفها زدم . مدتی بعد یک همسفر در یک کوپه قطار حرفی رو به من زد که به طور کامل منو تعریف می کرد. 

گفت تو آدمی هستی که با حرف زدن انرژیت تخلیه میشه و راحت میشی 

اما من واقعا مدتهاست که از این ادم دور شدم . البته آگاهانه دور شدم . در واقع رسیدم به جایگاهی که می تونستم مسائلم رو حل و فصل کنم و این اتفاق برای یک سری از مسائل هنوز هم صدق میکنه و برطرف می شوند.  من آدم به شدت خونسردی در مواجهه با مشکلات عادی زندگی هستم . یعنی به خودم یاد دادم که برای مسائل سطحی و گذار که شاید نهایت یک روز توی ذهنم باشند خودم رو ناراحت نکنم . 

این نوع خونسردی نمیدونم خوب هست یا نه 

اما باز هم زندگی مسائل بزرگ تری رو پیش روم گذاشت .  

مواردی که سعی کردم و می کنم که حل شوند اما خب هنوز که موفق نشدم . ما به نسبت تجربه ای که زندگی کسب میکنیم دچار تغییر می شویم. شاید در ابتدا این تغییرات به چشم نیایند اما خب به گذر زمان کاملا مشهود خواهند شد. 

من هم مثل هر آدم دیگه ای تغییر کردم  و همین تغییرات من رو به سکوت در مورد مسائلم رسوند. 

نمیخوام با این چند سطر حس منفی رو منتقل کنم . 

چند روزی هم میشه که کمتر می نوسیم . احساس میکنم سبک شدم . اصلا قصد نوشتن این موضوع رو نداشتم اما خود بعضی از کارها و رفتارها از ناخودآگاه آدمی دستور میگیرند. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود

دو اتفاق عجیب و نادر

این هفته با فرض شروع از از جمعه نه شنبه ، خب این شروع هم میتونه خوب باشه ، 

داستان اون حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت 

من جمعه عصر به لطف تماس مسعود رفتم کوه و از برگشت  من ماشینم همون جایی که بود گذاشتم و با موتورش رفتیم یکم چرخیدیم .دلم موتور سواری میخواست . قرار بود بریم مجلس عروسی  و بعد از یکی دو ساعت تقریبا هشت شب بود که من رفتم ماشین سوار شدم اومدم به سمت خونه . توی شهر ما یک منطقه ای به نام پیشکوه که قرار بود برزگترین پارک جنگلی خاورمیانه !! بشه که نشد و اینجا سه تا قله داره که گروه سه شنبه ها عصر برنامه تمرینی صعود میذاره و همچنین در روزهای جمعه ای که برنامه ای نداشته باشند. 

خلاصه من سوار ماشین شدم و بعد از عبور دومین سرعت گیر اتفاق عجیب رخ داد. یکهو دیدم حالت اینکه لاستیک ماشین ترکیده بشه ماشین به رقص در اومد . شانس اوردم که سرعتم کم بود. هر طور که بود ماشین نگه داشتم و اومدم پایین دیدم چرخم کج شده، به داداشم زنگ زدم و گفتم که فلان جا هستم و ماشین اینطوری شده، بعدش اومدم نور موبایل انداختم پشت لاستیک و دیدم که یک میله شکسته که نباید می شکست . اون میله اسمش موجگیر چرخ هست و عجیب بودن اتفاق اینجاست که وظیفه این میله دقیقا در زمان عبور از دست اندازها ( چه سرعت گیر و چه چاله ) تعادل ماشین حفظ کنه ، زمانی که حواست نیست و پرش میزنی این میله تعادل چرخ و ماشین در زمان فرود روی زمین حفظ میکنه . واقعا عجیب بود که از وسط دوتا شده بود. اتفاقی که اصلا نباید برای این میله مثلا فولادی رخ دهد . شکر که بدتر از این نشد. اگر همین اتفاق در جاده رخ میداد الان به ملکوت اعلی رفته بودم . خلاصه حدود 250 هزارتون اون میله برام خرج برداشت اما شکر که بدتر از این نشد. 

اتفاق دوم و کمی عجیب تر در مورد موبایلم افتاد. موبایلی که هنوز 40 روز نشده خریدم یکهو بدون هیچ اتفاقی تاچش از کار افتاد . من از باشگاه برگشته بودم که خواستم موبایل چک کنم که دیدم کار نمیکنه خلاصه اومدم خونه گفتم شاید بگذره  اما خب مشکل حل نشد. موبایل با گارانتی برداشتم رفتم سمت فروشگاهی که خریده بودم . در مسیر هم مامان دوباره زنگ زد اما نمی تونستم جواب بدم . خلاصه اینکه رفتن به اونجا هم نتیجه ای نداشت و فروشنده خیلی راحت گفت ببر پیش نمایندگی برای گارانتی و اون وقت شب هم که نمایندگی بسته بود.

کلی با ناراحتی اومدم خونه و تا صبح دستم به جایی بند نبود . صبح ساعت 730 باز زنگ مامان از خواب بیدار شدم و متاسفانه هنوز موبایل درست نشده بود . مامان رو از بی خبری با یک تماس از موبایل امیر در آوردم . رفتم گارنتی و طرف با یک روش ریست موبایل درست کرد و این چالش هم برای من تموم شد.

اول اینکه شکر که بدتر از این نیست . به نظرم این جمله از ماندگارترین دیالوگ های سریال های تلویزیونی این دوره خواهد بود. جمله خودم رو با اشاره با واژه چالش تموم کردم . اره من دوست دارم که اینطور مسائل رو به شکل یک چالش شخصیتی ببینم . چالش اینکه در چنین شرایطی چطور رفتار و کنشی داشتم. . مثل یک آزمون برای من می ماند، آزمون تست صبر و حوصله و کنترل رفتارم، قطعا برای هر کسی امکان رخ دادن چنین شرایطی چه بسا سخت تر وجود دارد. رخ دادن  یک اتفاق پیش بینی نشده به خصوص مورد اول، داری درصد بیشتری هست و دیدم کسانی رو که با این دست اتفاق ها روزها و هفته های زندگی شون رو به تلخی بردند. اولین سوالی که به ذهن آدمی در چنین شرایطی رجوع می کند این است که خدا چرا من ؟

این جنس اتفاق خیلی به منیت فرد اهمیتی نمی دهد و رخ می دهد. شوربختانه جنس ما اصلا طوری برنامه ریزی شده که همیشه رفتار و تفکر حق بجانبی داشتیم . در اکثر افراد این رویه شکل ثابت و پایداری دارد. اما واقعا نباید اینطور به این سری از اتفاق ها نگاه کرد. می توان به راحتی و خوشبینانه تر بهش نگاه کرد. احتمال اینکه شرایط بدتر و تاسف بار تری رخ می داد هم بود. به قول داداش سعید که بارها در چنین شرایطی ازش شنیدم که گفته برگرد و با خودت فکر کن که اگر می بینی اتفاق بدتری رخ نداده حتما جایی و یک روزیی کار خیری انجام دادی و این نتیجه اون کار و رفتارت هست . اینکه اون اتفاق بد اینطور به اینجا خلاصه شد و هنوز تن ات سالم و سلامت هست .

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسعود

آشتی با کتابخونی

book1

با توجه به اینکه اینجانب علاقه زیادی به کتاب دارم پس  از خودم انتظار دور شدن  شش ماه  رو نداشتم . 

من یک اشتباه بزرگ تر هم انجام دادم اینکه آخرین کتابی ک شروع نشده گذاشتم کنار و نخوندم کتاب جز از کل بود . به روی من نیارید میدونم اهالی کتاب از کار من تعجب میکنند . 

علت کنار گذاشتن مسلما این کتاب نبود بلکه بسیار هم کتاب گیرایی برای خواندن هست اما خب چه کنم ک نشد و نتونستم . 

من کاهی دچار این مشکل می شوم 

پنجشنبه به نیت خرید تیشرت در خیابون در حال قدم زدن بودم ک یکهو از کتاب فروشی سر در آوردم . به محض ورود با خودم گفتم یک کتاب جدید بخرم تا باز دوباره شروع به خوندن کنم و نون نوشتن از دولت آبادی به ذهنم رسید . اما متاسفانه این کتاب موجود نبود. 

گشتم و گشتم تا به کتاب دبدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آووریل نوشته هاروکی موراکامی رسیدم . 

بله با اجازه تون خریدم الان هم قصد خوندش رو دارم. 

این کتاب شامل هفت داستان کوتاه است . جذابیت این داستان ها اینکه بعد خوندن ذهن شما درگیر و دچار فکر می شوید. من شخصا کتاب های از این دست که به چالش بی افتم رو ترجیح میدم. داستان های این کتاب زوایای جالبی از روابط رو وارد ذهن می کند. من خیلی مشتاقم ببینم که من قبلا به این زوایا فکر کردم یا نه 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسعود

یک عدد عشق و محصولات با عشقش

سلام 

امروز میخوام در مورد داداش سعید بنویسم . 

آدمی که به معنی واقعی کلمه خود خود عشق هست . آدمی که هر کاری که انجام میده با علاقه انجام می ده 

الان بالغ بر بیست سال که به کشاورزی مشغول هست . از همون اوایل می تونستی به راحتی علاقه به اینکار رو در چهره و رفتارش ببینی . 

از اون دست آدماست که هر طور شده سعی میکنه کاری که بهش سپرده شده به درستی انجام بده 

هیچوقت کم کاری نمیکنه . روزهایی بوده که هر کسی جاش بود کم میاورد. کار کشاورزی از اون دست شغل هایی پر زحمتی هست که اگر واقعا بهش علاقه نداشته باشی توان انجامش رو نخواهی داشت . 

هر ساله محصولی که میکاره مثل بچه هاش ازش مراقبت میکنه و دل به کارش داده و خودشو وقف این شغل کرده، شکر خدا هم که همیشه با راحتی و خیال آسوده محصولش رو به قیمت مناسب فروخته 

خیلی سخته هر روز خدا ساعت 4 صبح از خواب بلند بشی و تنها بری سر کشاورزی تا حدود 4 عصر مشغول باشی . این کار یک تنهایی خاصی هم به همراه داره البته برای مایی که دور از این دایره هستیم شاید واقعا قابل تحمل نباشه اما سعید به شوق خانواده اش و به خصوص دخترهای نازش از ته دل به این حرفه مشغول هست . دنیای خودشو هم داره و اگر بری پیشش اینقدر با عشق از کاری که انجام میده برات حرف میزنه که حض میکنی 

شب پنجشنبه بهم زنگ زد که فردا بیا بچه ها رو بیار که گوجه جمع کنیم و من تنها شخصی که به راحتی بهش چشم میگم همین داداشم هست. 

بطور ویژه ای دوستش دارم. صبحش رفتیم اونجا تا ظهر گوجه جمع کردیم و من کلی کیف کردم . یک شوخ طبعی خاصی هم داره که واقعا وقتی چیزی رو تعریف میکنه به خنده می افتی و از هم جالب تر در زمان تعریف صورتش ممیک خاص و شدیدا خنده داری داره . کلا حرفهای تاریخی و موندگار هم زیاد میزنه، به شدت هم اهل دل ایشون ، من به فداشون بشم . 

چندتا عکس براتون اینجا میذارم تا محصولشو ببینید 

از محصولاتش میتونم به خیار، گوجه فرنگی ، بادمجون، کدو، لوبیا ، عدس و ... اشاره کنم 

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب برید 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود

یادداشت اول

با سلام به همه دوستان 

اینجا قرار به نوشتن از امیدو انرژی هست 

با دونستن این موضوع که در جریان زندگی تخلی های زیادی پیش میاد 

اما قرار نیست به تلخی ها پرداخته بشه 

و در مقابل به جنبه خوبی موضوعات پرداخته خواهد شد 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسعود